جدول جو
جدول جو

معنی چاه بابل - جستجوی لغت در جدول جو

چاه بابل
(هَِ بِ / بُ)
چاهی در بابل که هاروت و ماروت در آن محبوس اند. (آنندراج). چاهی در بابل که دو ملک هاروت و ماروت در آن حبس میباشند. (ناظم الاطباء). چاهی که در آن هاروت و ماروت محبوسند. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه بال
تصویر شاه بال
بزرگ ترین پر از بال های پرنده
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان گله دار، بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 69 هزاروپانصد گزی جنوب خاور کنگان و 7 هزارگزی شمال راه عمومی پسرودک به بیرم واقع شده، جلگه، گرمسیر و مالاریائی و 60 تن سکنه دارد، آبش از چاه، محصولش غلات و تنباکو، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
برنوف. (تذکرۀ انطاکی) (تاج العروس). آن گیاهی است که در مصر بسیار باشد طلای عصارۀ آن در محلول نیلنج بر مفاصل کودکان و نیز نوشیدن یک درهم از آن در شیر مادر نافع صرع است و بوییدن برگ آن دافع زکام و سدهای دماغ و نافع امغاص اطفال که از ریاح بارده باشد. قاطع سیلاب لعاب دهان. برم. قیصوم. شاهفانج. جمسفرم بری. شجرۀ ابراهیم. شجرۀمریم. و رجوع به شابانج و شابانک و شابابج و مفردات ابن ابیطار و تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 213 شود
لغت نامه دهخدا
کلمه ای که فرزندان شاهان پدر خودرا بدان میخواندند و خطابی بود که پسران سلاطین صفویه و قاجاریه بپدران خود میکردند، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هَِ بُ)
شاه زاول. عنوانی است سلطان محمود غزنوی را. (از انجمن آرا) (ازآنندراج). و رجوع به شاه زاول و محمود غزنوی شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نام کوهی است که در غار آن به امر پروردگار هاروت و ماروت را سرنگون آویختند:... القصه چون این افعال سیئه (مستی و آدم کشی) از هاروت و ماروت صدور یافت... چون از خواب مستی بیدار گشتند بهلاکت خود متیقن شده آغاز گریه و زاری نمودند... جبرئیل امین نزد ایشان رفته... گفت باری سبحانه وتعالی شمارا مخیر گردانید میان عذاب دنیا و عقاب عقبی، ایشان تعذیب دنیوی را اختیار کرده هر دو را در غار کوه بابل سرنگون آویختند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 28) ، عبدالملک بن هشام صاحب ’السیره’ در کتاب ’التیجان فی النسب’ از تألیفات خود آرد: بابلیون پادشاهی بود از قوم سبا وعمر بن امروءالقیس از فرزندان وی در زمان ابراهیم خلیل پادشاه مصر بود. (از معجم البلدان). رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک 1320 هجری قمری ص 2 و 3 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سوسن بخش ایزه شهرستان اهواز، در 48 هزارگزی شمال خاوری ایزه، کوهستانی و گرمسیر است و 190 تن سکنه فارس و بختیاری دارد، آبش از چشمه، محصولش گندم و جو، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان رزقچای بخش پوبران شهرستان ساوه، در 12 هزارگزی باختر نوبران و 3 هزارگزی راه عمومی، کوهستانی و سردسیر است و 238 تن سکنه دارد، محصولش غلات، بادام و انگور، شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن قالیچه و جاجیم و راهش مالرو است و از طریق راه شوسۀ همدان به نوبران ماشین میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’چند آبادی است بناحیه ای از توابع بلوچستان’، (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
لغت نامه دهخدا